Thursday, April 25, 2013

نیما:زبان زبان است

Nima's bust,by:Moj
Faramarz Soleimani برای آدمهایی که از بیرون زبان امده اندودرزبان گم شده اند و دست وپایی می زنند و شعاری هم درباب زبانیت می پراکنند نیما می گویدزبان زبان است زبان همه زبان است امازبان شاعرزبان شاعراست یعنی اول شاعرباش و شعر بنویس به زبانی که بایدبدان اشراف یافته باشی بعدمدعی زبان باش و ویرانی و نوسازی و بازی با آن...در نامه های همسایه ,١٨ خرداد ١٣٢٣ آورده است :می گویی کلمات شعر خود را پیدا کرده ام ,معلوم می شود که در عوض فکر خود را گم کرده ای . من نمی فهمم بدون فکر چگونه آن را خواهی یافت ...هر کس به اندازه ی فکر خود کلمه دارد و در پی کلمه می گردد .فکر می زاید اما کلمه زاییده نمی شود مگر با فکر . شعرایی که فکری ندارند ,تالفیقات تازه هم ندارند ... نیما باز در نامه ١٠٣ کتاب شعر و شاعری تاکید بر زبان را ادامه می دهد :هر بیننده در دید و در رویای خود کلماتی می خواهد به این دلیل که ساده لوح ها دارند قانع نشوید که زبان,زبان است .زبان همه زبان همه است .اما زبان شاعر ,زبان شاعر است .
منظور نیما آنست که زبان از آن شاعر است ,یعنی به گفته ی او :کسی که خاق کلمه با اوست ...شاعری که فکر تازه دارد تالفیقات تازه دارد .این را در نامه به همسایه دی ماه ١٣٢٤ تاکید دارد و کمی بعد ادامه می دهد :سمبولیسم اشعار شما تقاضای کلمات دیگر می کند .مثلن استعمال صفت به جای اسم ,همان که ادبای ریش و سبیل دا ر به حساب نا آشنایی نیما با دستور زبان فارسی می گذاشتند .و آنگاه می گوید :جست و جو در کلمات دهاتی ها ,اسم چیز ها ,درخت ها ,گیاه ها ,حیوان ها ,هر کدام نعمتی است .نترسید از استعمال آن ها .خیال نکنید قواعد مسلم زبان در زبان رسمی پایتخت است .زور استعمال ,این قواعد را بوجود آورده است .... جالب آن که علمای زبان شناس نیز توجهی به این راهنمایی های او نداشتند و  هم از این رو شعر نیما یا تصویر ها و زبان او  را ثقیل و سنگین می یافتند ,در حالی که نیما با کلمات و قواعد تازه قصد گسترش زبان بسته و دستمالی شده را دا شت .هم او در همان نامه می گوید : مثلن به جای سر خورد,سر گرفت ... و به جای چیزی را از جا برداشت ,چیزی را از جا گرفت را با کمال اطمینان استعمال کنید ..این همه از زبان و گوش بومی مازندرانی نیما و حساسیت های اوبر می آمد و در بیان فکر ها و تصویرهایش به او کمک می کرد ,گیرم که خوشایند فریدون راهنما وناتل خانلری یا احسان طبری که همگی هم مازندرانی بودند اما  حساسیت های فرنگی و یا سنتی داشتند خوشایند نمی آمد اما شاملوی جوان   و بعد ها فروغ و دیگران را با گوش و هوش و حساسیت های شهری به سوی خود جالب  کرد و در شعر هاشان شکوفا شد 
همچنین بنگرید :شعر و شاعری ,ص ص ١٠٩,١١٦,٢١٦,٢٢٠,گفتمان زبان see more
.....