Monday, November 12, 2012

YUSH,MUSEUM OF NIMA-2 یوش، موزه نیماست

 NIMA YUSHIJ
21 ABAN 1276 YUSH/12 NOV 1897
13 DAY 1338 TEHRAN/3 JAN 1960
نیما مه من مه نوم نوم نما ور
گرد گردون تهمتن دلاور
شیر شیروان رستم دا ر سرور
ونه ریکا آتی کو نوم آور /
نیما م من نام من نیما ور
گرد گردان تهمتن دلاور
شیر شیران رستمدار سرور
پسرش می شود یکی همچو من نام آور
از روجا ،دفتر شعر های تبری نیما
که متاسفانه غریب و ناشناخته مانده است
ترجمه تازه ی فرامرز سلیمانی







من خوشم با زندگی کوهیان 
چون که عادت دارم از طفلی بدان 
به به از آن جا که ما وا ی من است 
وز سراسر مردم شهر ایمن است 
-قصه ی رنگ پریده 
حوت ١٢٩٩
مارس ١٩٢٠

...نیما و شراگیم در دیدار با شهریار و دخترش 
سخت دارم عزلت و اندوه دوست 
گر چه دانم دشمن  سخت من اوست 
 من چنان گمنام و تنهاستم 
گوییا یکباره ناپیداستم 
- قصه ی رنگ پریده 














Sunday, November 11, 2012

NIMAESQUEنیما وارNIMALOGY

کار اسرافیل شیرچی 
گرم یاد آوری یا نه 
تو را من چشم در راهم 
-نیما
.
آن یاد 
که در  چشم تو بود 
گاهی 
به راهم می آمد 
و من 
چشم تو را 
به یاد می آوردم 
به یاد چشم تو 
می آوردم
آن یاد 
*


  • Jalil Gheisari یک شعر خوب زبانمند که به قول نیما به طبیعت کلام و کلام طبیعی هم نشسته است بدون تخریب در پوسته ی زبانی .

Friday, November 9, 2012

نیما و ابرهای البرزNIMA AND THE CLOUDS OF ALBORZ

NIMA
سردیس نیما 
img:moj
فرامرز سلیمانی:
نیما و ابر های البرز 
.
در ابر ها زاده شد 
تا نامش را بر البرز نهاد 
و پگاه کوهستان 
با آوازش آغازید 
در ابر ها ی همیشه خانه کرد
.
ای دل من دل من دل من
.
و ابرهای همیشه
  در دل نیما
خانه کرد
١
نیما وقتی به خانه رسید دست توی جیب هایش برد و ابرها را توی راه جمع کرده بود , کلاف در کلاف بیرون آورد و کنار اتاق جایشان داد و به همه ی اهل خانه سپرد که به آن ها دست نزنند زیرا ابر ها خیلی حساس و دل نازکند و اگر دست بیگانه به آن ها برسد گریه شان می گیرد و از غصه می میرند
روز ها که نیما به صحرا برای کشت و کار می رفتند ابرها با هم بازی می کردند و کسی کاری به کارشان نداشت تا عصر نیما برگردد و کمی سر به سرشان بگذارد تا دلشان باز شود اما رفته رفته ابرها دلشان گردفت از این که توی اتاق ساکتی وقت می گذرانند و فرصتی برای گشت و گذار در آسمان بیکران پیش نمی آید
یک روز صبح سحر که نیما برای کار بیرون رفت و همه در خواب بودند ابرها دست هم را گرفتند و از لای در نیمه باز آمدند توی حیات و با شادی و شیطنت پریدند تو هوا و رفتند و هیچ اثری از خود به جا نگذاشتند
نیما که به خانه برگشت و ابر ها را ندید دلتنگ شد و با خود گفت هر تور شده باید پیداشان بکنم و به خانه برشان گردانم
آن شب شب ابری بود و نیما به صحرا برگشت تا ابر هایش را پیدا کند اما مگر می شد توی آن آسمان درندشت ابرهایش گیر بیاورد .پس گوشه یی غمگین نشست و فکر کرد چه کند که ناگهان صدایی شنید و دید پیرمردی با موی سر و صورت سفید دارد به او نزدیک می شود .اول جا خورد اما پیر مرد با مهربانی به او سلام کرد و نیما پاسخ گفت
پیرمرد پهلوی نیما نشست و گفت پسرم می بینم که در فکری و چهره ات غم و ناراحتی نشان می دهد کاری هست که من بتوانم کمکت کنم
صدای پیر مرد خیلی آشنا بود و نیما که خوب فکر کرد دید شباهت زیادی به ابر ها دارد ام چیزی نگفت و پیر مرد هم اسرار دشت که نیما رازش را با او در میان بگذارد
پس نیما داستان ابر ها را گفت که خیلی پایین آمده بودند و نیما ان ها را جمع  کرد و به خانه برد و چند وقتی با آن ها سر گرم بود اما یک روز او را تنها گذاشتند و به آسمان باز گشتند
پیر گفت : خوب این در ذات چیز ها ی ط بیعی است که نمی توانند یک جا بمانند و باید آزاد باشند تا از آزادی شان لذت ببرند .اما در این حال به نیما قول داد که برود و ابر هایش را پیدا کند و قصه ی دلتنگی نیما را برایشان بگوید شاید آن ها را رضی به بازگشت کند .پس با نیما خداحافظی کرد و گفت امیدوارم به زودی با دست پر برایت بر گردم
٢
...

YUSH,MUSEUM OF NIMA YUSHIJیوش، موزه نیما-1

تندیس نیما در موزه نیما ،یوش مازندران 

یوش yush,yoush,yoosh 
،در نور مازندران و بر ارتفاعات البرز 
خانه،مزار و موزه نیما یوشیج را جای می دهد 
خانه نیما در دزاشیب تهران هم موزه می شود 
برای نیما ،یوش مازندران بیش از یک زادگاه ،یک وطن یا تنها یک خانه پدری بود.
برای نیما ، یوش یک جغرافیای فرهنگی و یک کتاب نو آور در شعر و تفکر شعری بود 
او هر کجا که پا ی نهاد از یوش جدا نشد و همچنان در طبیعت و تاملات آن باقی ماند 
یوش در فرهنگ جغرافیایی ایران:ده از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل ،در ٧ کیلومتری باختر بلده ،٤٢ کیلومتری خاور شوسه چا لوس در حدود کندوان ،کوهستانی ،سردسیر،سکنه ١١٠٠ و فعلن ٦٠٠ نفر ،شیعه ،مازندرانی و فارسی....بناهای مهمی داشته که رو به ویرانی است.بنای مسجد و تکیه آن قدیمی است 
مانده اسم از عمارت پدرم 
طرف یورد شمالی اش تالار 
طرف یورد جنوبی اش سردر 
طرف بیرون آن طویله سرا 
جغد را اندر آن قرار اکنون 
تخته یی بر درش به معنی در 
در گشاده است و خانه اش تاریک 
گاه روشن به یک اتاق چراغ 
مردی افکنده اندر آن بستر 
سر خمیده ست از و به روی کتاب 
زانوان را به دامن آورده 
دست می گرداداش روی دفتر 
شب و تاریکی و چراغ آن مرد 
بهم افتاده لیک ساخته اند
 روی دفتر عمارت دیگر 
دستش این را نوشته بر ورقی 
مانده اسم از عمارت پدرم 
تن بی جانش چون مرا پیکر 
نیما،١٣٢٥










 img:moj
خانه پدری و زادگاه  نیما در اواسط قرن ١٢ خ .ساخته شده و
 دارای گچکاری و گچبری و در و پنجره های خراطی است


پس از ورود  به دالان ،حیاط ی قرار دارد که اکنون مزار نیما در ان واقع است و
 آنگاه تالار و شاه نشین و عمارات سردر و جایگاه سرایدار و خادمان  بنا شده است  
وصیت نامه نیما 

 نیما و برخی شاعران نیمایی:کسرایی،شاملو،ابتهاج و کیوان
 کتابخانه نیما





و کتاب هایی درباره نیما و شعر او 

نامه های همسایه 



نیما خوانی شاملو،محمد نوری،احمدی و کریمی حکاک 
کتاب های کودکان 
دودوکدوکا،آقاتوکا،جه کارت بود بامن؟!...نیما:آقا توکا
نیما و موج و دریا 
poetry,prose,images and blography:F.Soleimani