NIMA ROBAI
میلت سوی دوستان نهاده ست چرا
بهرت همه با بدان زیاده ست چرا
گویی که ندارد سخنم گیرایی
پس بر سر هر زبان فتاده ست چرا
نیما رباعی و به دنبال آن دو بیتی و به ویژه دو بیتی تبری یا مازندرانی را به عنوان نماد و محملی برای ایجاز به کار می گیرد تا با قصیده سرایان حرف های تکراری مقابله کند و بر کلمه اهمیت و اعتبار گذارد و به آن ها خدمت کند . می گوید
کسی که شعر می گوید به کلمات خدمت می کند
و در جای دیگر , در نامه های همسایه بر توانایی در تنظیم کلمات تاکید می گذارد
زیرا این جا نظم کلمات و اقتصاد کلام در مقابل اطناب کلاسیک ها قرار می گیرد و شعر با این ابزار
مرصع می گردد .ابزار در قاموس نیمایی نه تنها کلمه , که انتخاب درست ان برای ترکیب و عبارت بندی است
برای نیما کلمات هم ابژکتیو هستند و هم سوبژکتیو
نیما: نامه های همسایه , شماره ١٢٢
می گوید : شعرایی که مال دوره های تفحص درونی هستند با توجه که به درونی های خود داشتند ,کلمات را برای رنگ گذاری در طبیعت خارج انتخاب نمی کردند .او معتقد است در شعرش کلمات ... حکم ملودی را دارند در یک کمپوزیسیون وسیع ,نوانس و کنتراستی را که به وجود می آورند مطبوع است
و آنگاه در تعریف و تبصره این معنا را گسترش می دهد و می گوید
در این صفحات به خارج مطالب کلمه به کلمه از روی حساب گذاشته شده است کلمات در حکم ارقام کوچک و بزرگ در خلال مطالب مورد بحث ما ,اگر قیاسی وقوع پیدا کند روابط ضروری منطقی را - که باید در بین مقدمات و مطالب بر قرار باشد - با وضع ناسازگاری به هم نمی زند
نیما : شعر و شاعری , ص ٣٩٣
و باز افزون بر شعر های کوتاه نیما , و نه منظومه های بلند روایی او , و همچنین در رباعی ها و دو بیتی های نیماست
که این وضع سازگار و ترکیب حساب شده ی کلمات و آیین سرود او را می توان یافت , بر خلاف شاخه ها ی گفتاری و ساده گرای شعر فرا نیمایی که در دراز گویی و ترکیبات مکرر و محدودیت واژگانی ,آبشخور در منظومه ها,حکایت ها و شعر روایی نیما دارد و به نوعی بازگشت به آن است و نه فرا ی آن
صدقای سرود آن که یکتایی بود
گویند بر او آمد دیوار فرود
بر سر شد هر حکایتی او را لیک
از دل نشدش ای عجب آیین سرود
- Faramarz Soleimani شاعران بسیاری رباعی گفته اند اما جملگی رنگ و بوی رباعی خیام را دارد .برخی شاعران ناشناس هم رباعی هاشان را به مجموعه خیام افزوده اند و در واقع آن را آلوده اند. تنها یک شاعر است که پس از خیام، رباعی هایش مستقل و خاص خود اوست و « شعرزمان» است و آن هم شاعر گت مرد مازندرانی ، نیمای یوش است: با دل به همه زیر و زبرتاخته ام \ گربافته ام وگرنه خود باخته ام \ گرشعرم در قبول طبع تو نبود \ این شعرزمان است که من ساخته ام
- Faramarz Soleimani انیما می گوید:من این رباعیات را برای این ساخته ام که نه فقط قلم اندازی کرده باشم بلکه به آسانی وصف حال و وضعیت خودم را در این زندگانی تلخ بیان کرده باشم...از شعرم خلقی به هم انگیخته ام \ خوب و بدشان به هم درآمیخته ام \ خود گوشه گرفته ام تماشا را کآب \ درخوابگه مورچگان ریخته ام