فرامرز سلیمانی :نیما وار
A TRAMSLINGUAL POEM
هنگام که گریه می دهد ساز
درون عاشق با سازش می گرید وقتی که عاشق می شود
هنگام که گریه می دهد ساز
آن دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت
زان دیر سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس
تصویری از او به بر گشاده
لیکن چه گریستن چه توفان
خاموش شبی ست هرچه تنهاست
مردی در راه می زند نی
و آواش فسرده بر می آید
تنهای دگر منم که چشمم
توفان سرشک می گشاید
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت
وقتی که عاشق می شود درون عاشق با سازش می گرید
When the fiddle weeps
This smoke substance cloud back
When the blue Nile eyed sea
Hits herself on the face by rage
From that traveller who's long gone
From that ogling and coquetting one
I have her picture open
In front of me with known reason
But what weeping what storm
It is a silent night and all lonely
A man plays reed Ney on the way
And his song is melancholic
The other lonely soul is me
Who is pouring tears
When the fiddle weeps
This smoke substance cloud back
When the blue Nile eyed sea
Hits herself on the face by rage
No comments:
Post a Comment