Wednesday, February 26, 2014

یادداشت های روزانه نیما یوشیجNIMALOGY:NOTES

نیما هنوز امیدی ندارد که شعر ها و یاد دا شت هایش بماند زیرا آنها را که برای گردآوری آثارش در نظر گرفته چندان مورد اعتمادش نیستند و هنوز سیروس طاهبازی پیدا نشده که این بر تک امر را به دوش بکشد , و یا پسرش شراگیم که یاد دشت ها را روانه ی چاپ کند .از این روست که نیما نومید و پکر و غمگین است 
یادداشت های روزانه نیما یوشیج
به کوشش شراگیم یوشیج چاپ سوم ,مروارید تهران,ص ٢٤٠ 
خانه ي یوش من خراب می شود،سهم جنگل را پسر عموهای من می خورند، نه کسی دارم علاقمند (یعنی دریابد که کدام شارلاتان نمی آید نوشتجات مرا در ببرد و معخوذ به حیا نشده به دست آنها نمی دهد ...نه مرا فرزندی می باشد برو مند.....
من می میرم و آثار شلوغ و درهم و برهم من می ماند و از بین می رود.
به من زمان زندگی من کمک نکرد که بتوانم در آرامش کامل کار بکنم ......اینقدر پکر و غمگین بودم که خود را فراموش می کردم .

Thursday, December 5, 2013

NIMALOGY:نیما:آواز قفس

نیما:آواز قفس 
من مرغک خواننده ام 
می خوانم من نالنده ام 
پرورده ی ابر و گلم 
می خوانم من , من بلبلم 
افتاده هر چند از هوس 
در عشقه های سیاه 
یک شب که می تابید ماه 
دستی به من زد دوست من 
از آن زمان در هر دمن 
می خوانم آواز قفس 


Sunday, December 1, 2013

NIMALOGY:NIMA LETTERS-2

Nima bust
Dr Faramarz Soleimani Collection
نیما یوشیج درکتاب :" نامه های نیما" 
 به همت سیروس طاهبارو شراگیم یوشیج 
...حسن پیش آمد یک حکم ازمرکزرسید که به لاهیجان بروم.تارشت شش فرسخ است ولی خیلی با صفاست.ارزاق هم در آنجا ارزان است.با ماهی سی تومان درآنجا بهترین زندگی را می شود کرد . لاهیجان برای من مدرسه است. من درآن برخلاف معاصرین خود که مستغنی از این درسند درس می خوانم.ازمطالعه دراحوال وافعال این اشخاص که زندگانی آنها شبیه زندگانی من است ودرنقطه ی کوچکی از زمین برای خودشان شهرساخته اند معرفت خود را تکمیل می کنم...) خداوند افراط کرده است تمام برکت هارا به شیرینی ی گفتارلاهیجانی ها داده است.هرروز چیزی برحیرت من ازملاقات با آنها می افزاید. هریک نفر لاهیجی رب النوع عقل مخصوص است.آیا هیچ جا بهتر از لاهیجان برای یک نویسنده ی منزوی مثل من یافت می شود؟ لاهیجان هم تئاتراست هم سینما هرقدرمی خندم اوهم الساعه بامن می خندد ولی نمی دانم برای چه؟! لاهیجان یک محلی با صفا وقدیمی وبسیارتاریخی است

Sunday, November 24, 2013

NIMALOGY:ROBAI

ویژه نامه ی نیما آبان و آذر و دی ۱۳۹۲
ویژه نامه ی نیما در روزنامه ی بامداد ازآبان تا دی ۱۳۵۸ در طی هر دهه
روزامد شده و مورد مرجعه و استفاده نشریات و کتابها گوناگون بوده است
Faramarz Soleimani شاعران بسیاری رباعی گفته اند اما جملگی رنگ و بوی رباعی خیام را دارد و تقلید بیرونی و محتوایی کارهای او ست.برخی شاعران ناشناس و متاخر هم رباعی هاشان را به مجموعه خیام افزوده اند و در واقع آن را آلوده اند به گونه یی که کوشش هایی برای غربال این گونه آثار لازم بوده است. تنها یک شاعر است که پس از خیام، رباعی هایش مستقل و خاص خود او
و فلسفه و روش نگرش اوست و این که به گفته ی شاعر « شعرزمان» است و آن هم شاعر گت مرد مازندرانی ، نیمای یوش است که می گوید:
با دل به همه زیر و زبرتاخته ام
گربافته ام وگرنه خود باخته ام
گرشعرم در قبول طبع تو نبود
این شعرزمان است که من ساخته ام

Monday, November 11, 2013

می تراود مهتابNIMALOGY


می تراود مهتاب
نیما یوشیج

می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ي چند
خواب در چشم ترم می شکند.

نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
ازره این سفرم می شکند.

نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا ! به برم می شکند.

دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار بهم ریخته شان
برسرم می شکند.

می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بردوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته ي چند
خواب در چشم ترم می شکند.

١٣٣١

NIMAESQUE:TRANSLINGUAL:WHEN THE FIDDLE WEEPSهنگام که گریه می دهد ساز

فرامرز سلیمانی :نیما وار 
A TRAMSLINGUAL POEM
هنگام که گریه می دهد  ساز 
درون عاشق با سازش می گرید وقتی که عاشق می شود 
هنگام که گریه می دهد ساز 
آن دود سرشت ابر بر پشت 
هنگام که نیل چشم دریا 
از خشم به روی می زند مشت 
زان دیر سفر که رفت از من 
غمزه زن و عشوه ساز داده 
دارم به بهانه های مانوس 
تصویری از او به بر گشاده 
لیکن چه گریستن چه توفان 
خاموش شبی ست هرچه تنهاست 
مردی در راه می زند نی 
و آواش فسرده بر می آید 
تنهای دگر منم که چشمم 
توفان سرشک می گشاید 
هنگام که گریه می دهد ساز 
این دود سرشت ابر بر پشت 
هنگام که نیل چشم دریا 
از خشم به روی می زند مشت 
وقتی که عاشق می شود درون عاشق با سازش می گرید 
When the fiddle weeps
This smoke substance cloud back
When the blue Nile eyed sea
Hits herself on the face by rage
From that traveller who's long gone
From that ogling and coquetting one
I have her picture open
In front of me with known reason
But what weeping what storm
It is a silent night and all lonely
A man plays reed Ney on the way 
And his song is melancholic 
The other lonely soul is me 
Who is pouring tears
When the fiddle weeps
This smoke substance cloud back
When the blue Nile eyed sea
Hits herself on the face by rage




Sunday, November 10, 2013

NIMALOGY:نیما,چکیده ی زمان

Nima's bust,Dr.Faramarz Soleimani Collection
img:Zohreh Khaleghi
نیما,چکیده ی زمان
بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان
دا یمن می زند از رنج سفر بر سر دریا فریاد
اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی می داد
سخت توفان زده روی دریاست
نا شکیباست به دل قایق بان
شب پر حادثه دهشت افزاست
بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان
ناشکیبا تر بر می شود از او فریاد
کاش بازم ره بر خته ی دریای گران می افتاد
نیما : بر سر قایق,
برای نیما چکیده ی زمان بودن یعنی معاصر و همروزگار بودن ,نه لزومن به معنی شعر و شعار عریان سیاسی ,بل به این معنی که روزگار و آدم های هم روزگار ملموس و در دسترس باشند ,عاشق باشند و نه غرق در نفرت و بیزاری,,
 به کار و زندگی و درد و رنج هاشان مشغول باشند , و همراه و همپای شعر و شاعر و مدرنیت و حال و هوای روز باشند و حالا اگر هم شاعر نباشند نقا ش و تندیسگر و قصه نویس و نمایشنامه نویس و مانند آن هستند
فرامرز سلیمانی:از یک گفت و گو