همسایهی عزیز!
خواهش میکنم این نامهها را جمع کنید. هرچند مکرر است و عبارات بیجا و حشو زواید زیاد دارند و باید اصلاح شوند، اما یادداشتهاییست. اگر عمری نباشد برای نوشتن آن مقدمهی حسابی دربارهی شعر من، اقلن اینها چیزهاییست. من خیلی حرفها دارم برای گفتن. نگاه نکنید که خیلی از آنها ابتداییست، ما تازه در ابتدای کار هستیم.
نیما یوشیج
خرداد١٣٢٤
نیما : نامه های همسایه ۹۱
خواهش میکنم این نامهها را جمع کنید. هرچند مکرر است و عبارات بیجا و حشو زواید زیاد دارند و باید اصلاح شوند، اما یادداشتهاییست. اگر عمری نباشد برای نوشتن آن مقدمهی حسابی دربارهی شعر من، اقلن اینها چیزهاییست. من خیلی حرفها دارم برای گفتن. نگاه نکنید که خیلی از آنها ابتداییست، ما تازه در ابتدای کار هستیم.
نیما یوشیج
خرداد١٣٢٤
نیما : نامه های همسایه ۹۱
عزیزم !
در پاکنویس اشعار خودتان وسواس به خرج ندهید. انسان حالتن عوض میشود، بهترین نماینده حالت است که آنچه را که هست بهتر بیان کرده باشد، در صورتی که وسواس فقط نتیجه دقت است و هنگامی که حالت عوض شده، وسواس فقط خراب میکند.
در پاکنویس اشعار، بیشتر به فرم دقت کنید و آرمونی کلمات و جملات و کلمات از حیث معنی لغوی و معنی منظور خودتان و جملات از حیث ترکیببندی صریح.
اگر به معنی دقت دارید از این حیث باشد که کلمات برای ادای آنها رسا هستند یا نه.
خطر عمده در پاکنویس کردن، افزودن و کم کردن است که اتصال بعید در بین مطالب موضوع میاندازد و با قطع و وصل آن، فرم به هم میخورد و بازرسی شما را درخصوص فرم، بیفایده میگذارد. به عبارت اخری پاکنویس باید در استخوانبندی اساسی شعر دست نزند. پاکنویس باید فقط تکرار باشد. در صورتی که این شرایط را به جا نمیخواهید بیاورید به کسی دیگر بدهید اگر خط شما خواناست، همان را پاکنویس کند. زیرا پاکنویس کردن به مراتب اولی است.
من بیش از این در این خصوص چیزی به عقلم نمیرسد.
مهر ١٣٢٤
مهر ١٣٢٤
همسایهی عزیز!
نامه ١٢١
میگویند شعری که در جوانی سروده شده خام است.
عزیز من! برای اینکه با جوان هیچ چیز تطور نیافته. احساسات خام، ذوق خام، عشق خام، و گذشته از اینها کار خام است که وجود پیدا میکند.
غزلیات خام در ادبیات ما زیاد است. خواه افصحالفصحا باشد، خواه اسفهالسفها.
عشق شاعرپسند در غزلیات خواجه و مولانا جلالالدین است و چند نفر مانندهای آنها.
اما همسایهی شما دیر این را باید بفهد. خیال میکند عشق، شاعر را به غزلسرایی وا میدارد، در صورتیکه اگر عشق خام نباشد شاعر به غزل اکتفا نکرده به داستانسرایی میافتد و به کارهای دیگر و عشق او در ضمن مطالب غیرعاشقانه به شکل احساسات خاصی که گرم و جاندار است، بیان میشود.
این است نتیجهی خامی. هرگاه شما پا به سن بگذارید حرف مرا بهتر خواهید فهمید
همسایه عزیز من!
١٢٥
میخواهید بدانید کدام وسیله، طرز کار استاد شما را رایج و سریعالاثر میکند؟
- وسیله به دست من و شما نیست دوست عزیز جوان من! هروقت که کشور ایران فرهنگ داشت و دیوارهای طویله خراب شد. تا وقتی فرهنگ نیست، هیچچیز نیست. هروقت که همهچیز بود، این هم هست، ولی متاسفانه خیلی مانع در راه است...
جوانهای ما که در دورهها عالی ادبیات کار میکنند، احمق و خفهتر میشوند، زیرا دیگران اینطور میخواهند. متصل استاد عالیمقام میتراشند و متخصصهای درس نخوانده در پشت دیوار خانه.
ولی شما شاعر هستید چه کار دارید به این کارها؟ شما کارتان را بکنید. اگر شما کیف میبرید و پیش افتادهاید، یقین بدانید روزی هم دیگران کیف میبرند که مثل شما پیش افتادهاند.
باز به شما میگویم: بنویسید. نوشتن، زندگی است. پیش از هرکس، خودتان کیف میبرید. حکایت اینکه دیگران چرا به این حد اعلا نرسیدهاند، روزی خواهد رسید. فقط باید بدانید که هنوز نرسیدهاند، باید بدانید در گندابی به سر میبریم. من فقط این را میگویم و چیزی اضافه نمیکنم، فقط باز تکرار میکنم به دست من و شما نیست.
خرداد ١٣٢٣
نامه ١٢١
میگویند شعری که در جوانی سروده شده خام است.
عزیز من! برای اینکه با جوان هیچ چیز تطور نیافته. احساسات خام، ذوق خام، عشق خام، و گذشته از اینها کار خام است که وجود پیدا میکند.
غزلیات خام در ادبیات ما زیاد است. خواه افصحالفصحا باشد، خواه اسفهالسفها.
عشق شاعرپسند در غزلیات خواجه و مولانا جلالالدین است و چند نفر مانندهای آنها.
اما همسایهی شما دیر این را باید بفهد. خیال میکند عشق، شاعر را به غزلسرایی وا میدارد، در صورتیکه اگر عشق خام نباشد شاعر به غزل اکتفا نکرده به داستانسرایی میافتد و به کارهای دیگر و عشق او در ضمن مطالب غیرعاشقانه به شکل احساسات خاصی که گرم و جاندار است، بیان میشود.
این است نتیجهی خامی. هرگاه شما پا به سن بگذارید حرف مرا بهتر خواهید فهمید
همسایه عزیز من!
١٢٥
میخواهید بدانید کدام وسیله، طرز کار استاد شما را رایج و سریعالاثر میکند؟
- وسیله به دست من و شما نیست دوست عزیز جوان من! هروقت که کشور ایران فرهنگ داشت و دیوارهای طویله خراب شد. تا وقتی فرهنگ نیست، هیچچیز نیست. هروقت که همهچیز بود، این هم هست، ولی متاسفانه خیلی مانع در راه است...
جوانهای ما که در دورهها عالی ادبیات کار میکنند، احمق و خفهتر میشوند، زیرا دیگران اینطور میخواهند. متصل استاد عالیمقام میتراشند و متخصصهای درس نخوانده در پشت دیوار خانه.
ولی شما شاعر هستید چه کار دارید به این کارها؟ شما کارتان را بکنید. اگر شما کیف میبرید و پیش افتادهاید، یقین بدانید روزی هم دیگران کیف میبرند که مثل شما پیش افتادهاند.
باز به شما میگویم: بنویسید. نوشتن، زندگی است. پیش از هرکس، خودتان کیف میبرید. حکایت اینکه دیگران چرا به این حد اعلا نرسیدهاند، روزی خواهد رسید. فقط باید بدانید که هنوز نرسیدهاند، باید بدانید در گندابی به سر میبریم. من فقط این را میگویم و چیزی اضافه نمیکنم، فقط باز تکرار میکنم به دست من و شما نیست.
خرداد ١٣٢٣
No comments:
Post a Comment