همانطور تصور کنید که من در پشت سنگر خود جا کردهام در این حال هروقت تیری به هدف پرتاب میکنم، از کار خودم بیشتر خندهام میگیرد که از تک و تاب مردم. به نظرم میآید که در سوراخ مورچهها آب میریزم و تفاوت من با مردم در این است که مردم دربارهی من فکر میکنند اما من اینطور زندگی میکنم و همهچیز در زندگی است. آیا کافی نیست که من آدم راه خودم باشم، نه آدمی که هر روز از عقب یکی میرود؟
از نامه نيما به شاملو، ١٤خرداد ١٣٣٠
NIMA:LETTER TO SHAMLU
"نامه نیما یوشیج به شاملو "
عزيز من , اين چند کلمه را براي اين مي نويسم که اين يک جلد "افسانه" از من در پيش شما يادگاري باشد. شما واردترين کسي بر کار من و روحيه من هستيد و با جراتي که التهاب و قدرت رويت لازم دارد ,وارديد. اشعار شما گرم و جاندار است
و همين علتش وارد بودن شماست که پي برده ايد در چه حال و موقعيت مخصوصي براي هر قطعه شعر من دست به کار مي زنم. مخصوصا چند سطر که در مقدمه راجع به زندگاني خصوصي من نوشته ايد به من کيف مي دهد شما خوب دريافته ايد که من از رنجهاي متناوبي که به زندگاني شخصي خود من چسبيده است چطور حرف نمي زنم. بدون اينکه خود را با مردم اشتباه کرده خود را گم کرده باشم و در جهنم فراموشي خطرناکي بسوزم.
فقط تفاوت بعضي از آدمها با آدمهاي ديگر همين استيلاي نهاني است. بهمان اندازه که اشتباه مردم در مورد قضاوت در اشعار من به من کيف مي دهد , از آن کيف مي برم. در قضاوت هيچ کس در خصوص اشعار من نگران نباشيد. اگر زبان مخصوص در اشعار من هست اگر طبقه ي جوان ما چنان با زبان من حرف مي زنند که خودشان نمي دانند واگر در کار شعر سازي حرمتي داده باشم همه از فرماني هستند که به درد زخم من نمي خورند. يعني حرف کسي باري از روي دوشي بر نمي دارد . من همين قدر بايد از عنايتي که جوانان نسبت به کار من دارند, متشکر باشم . اگر اشتباه کرده يا نکرده اند قدر مسلم تر اشتباه اين که شخص خود من در راه و رسم خود شک بياورم.
چون که اين نيست و کار من از هيکل خودم در پيش چشمم روشن تر است. همان طور تصور کنيد که من در پشت سنگر خود جا کرده ام در اين حال هر وقت تيري به هدف پرتاب مي کنم از کار خودم بيشتر خنده ام مي گيرد که از تک و تاب مردم به نظرم مي آيد که در سوراخ مورچه ها آب مي ريزم و تفاوت من با مردم در اين است که مردم درباره من فکر مي کنند اما من اين طور زندگي مي کنم و همه چيز در زندگي است آيا کافي نيست که من آدم راه خودم باشم
نه آدمي که هر روز صبح از عقب يکي مي رود؟
راجع به انسانيت بزرگتري فکر کنيد . پيوستگي خود را با آن در راه فهم صحيح آن چيزهايي که مربوط به اساس آن است. آشنا شدن, انتخاب راه و موضوع و مجال جولان بيشتر که اغلب نمي دانند از کجا ممکن است براي افکارشان فراهم آيد از اين راه است. پس از آن واردترين کسي به زندگي مردم و خوب و بد افکارشان شما خواهيد بود
نيما يوشيج
از شعرم خلقي به هم آميخته ام خوب و بدشان به هم در آميخته ام
خود گوشه گرفته ام تماشا را ,آب در خوابگه مورچگان ريخته ام
از نامه نيما به شاملو، ١٤خرداد ١٣٣٠
NIMA:LETTER TO SHAMLU
"نامه نیما یوشیج به شاملو "
عزيز من , اين چند کلمه را براي اين مي نويسم که اين يک جلد "افسانه" از من در پيش شما يادگاري باشد. شما واردترين کسي بر کار من و روحيه من هستيد و با جراتي که التهاب و قدرت رويت لازم دارد ,وارديد. اشعار شما گرم و جاندار است
و همين علتش وارد بودن شماست که پي برده ايد در چه حال و موقعيت مخصوصي براي هر قطعه شعر من دست به کار مي زنم. مخصوصا چند سطر که در مقدمه راجع به زندگاني خصوصي من نوشته ايد به من کيف مي دهد شما خوب دريافته ايد که من از رنجهاي متناوبي که به زندگاني شخصي خود من چسبيده است چطور حرف نمي زنم. بدون اينکه خود را با مردم اشتباه کرده خود را گم کرده باشم و در جهنم فراموشي خطرناکي بسوزم.
فقط تفاوت بعضي از آدمها با آدمهاي ديگر همين استيلاي نهاني است. بهمان اندازه که اشتباه مردم در مورد قضاوت در اشعار من به من کيف مي دهد , از آن کيف مي برم. در قضاوت هيچ کس در خصوص اشعار من نگران نباشيد. اگر زبان مخصوص در اشعار من هست اگر طبقه ي جوان ما چنان با زبان من حرف مي زنند که خودشان نمي دانند واگر در کار شعر سازي حرمتي داده باشم همه از فرماني هستند که به درد زخم من نمي خورند. يعني حرف کسي باري از روي دوشي بر نمي دارد . من همين قدر بايد از عنايتي که جوانان نسبت به کار من دارند, متشکر باشم . اگر اشتباه کرده يا نکرده اند قدر مسلم تر اشتباه اين که شخص خود من در راه و رسم خود شک بياورم.
چون که اين نيست و کار من از هيکل خودم در پيش چشمم روشن تر است. همان طور تصور کنيد که من در پشت سنگر خود جا کرده ام در اين حال هر وقت تيري به هدف پرتاب مي کنم از کار خودم بيشتر خنده ام مي گيرد که از تک و تاب مردم به نظرم مي آيد که در سوراخ مورچه ها آب مي ريزم و تفاوت من با مردم در اين است که مردم درباره من فکر مي کنند اما من اين طور زندگي مي کنم و همه چيز در زندگي است آيا کافي نيست که من آدم راه خودم باشم
نه آدمي که هر روز صبح از عقب يکي مي رود؟
راجع به انسانيت بزرگتري فکر کنيد . پيوستگي خود را با آن در راه فهم صحيح آن چيزهايي که مربوط به اساس آن است. آشنا شدن, انتخاب راه و موضوع و مجال جولان بيشتر که اغلب نمي دانند از کجا ممکن است براي افکارشان فراهم آيد از اين راه است. پس از آن واردترين کسي به زندگي مردم و خوب و بد افکارشان شما خواهيد بود
نيما يوشيج
از شعرم خلقي به هم آميخته ام خوب و بدشان به هم در آميخته ام
خود گوشه گرفته ام تماشا را ,آب در خوابگه مورچگان ريخته ام
عزيز من , اين چند کلمه را براي اين مي نويسم که اين يک جلد "افسانه" از من در پيش شما يادگاري باشد. شما واردترين کسي بر کار من و روحيه من هستيد و با جراتي که التهاب و قدرت رويت لازم دارد ,وارديد. اشعار شما گرم و جاندار است
و همين علتش وارد بودن شماست که پي برده ايد در چه حال و موقعيت مخصوصي براي هر قطعه شعر من دست به کار مي زنم. مخصوصا چند سطر که در مقدمه راجع به زندگاني خصوصي من نوشته ايد به من کيف مي دهد شما خوب دريافته ايد که من از رنجهاي متناوبي که به زندگاني شخصي خود من چسبيده است چطور حرف نمي زنم. بدون اينکه خود را با مردم اشتباه کرده خود را گم کرده باشم و در جهنم فراموشي خطرناکي بسوزم.
فقط تفاوت بعضي از آدمها با آدمهاي ديگر همين استيلاي نهاني است. بهمان اندازه که اشتباه مردم در مورد قضاوت در اشعار من به من کيف مي دهد , از آن کيف مي برم. در قضاوت هيچ کس در خصوص اشعار من نگران نباشيد. اگر زبان مخصوص در اشعار من هست اگر طبقه ي جوان ما چنان با زبان من حرف مي زنند که خودشان نمي دانند واگر در کار شعر سازي حرمتي داده باشم همه از فرماني هستند که به درد زخم من نمي خورند. يعني حرف کسي باري از روي دوشي بر نمي دارد . من همين قدر بايد از عنايتي که جوانان نسبت به کار من دارند, متشکر باشم . اگر اشتباه کرده يا نکرده اند قدر مسلم تر اشتباه اين که شخص خود من در راه و رسم خود شک بياورم.
چون که اين نيست و کار من از هيکل خودم در پيش چشمم روشن تر است. همان طور تصور کنيد که من در پشت سنگر خود جا کرده ام در اين حال هر وقت تيري به هدف پرتاب مي کنم از کار خودم بيشتر خنده ام مي گيرد که از تک و تاب مردم به نظرم مي آيد که در سوراخ مورچه ها آب مي ريزم و تفاوت من با مردم در اين است که مردم درباره من فکر مي کنند اما من اين طور زندگي مي کنم و همه چيز در زندگي است آيا کافي نيست که من آدم راه خودم باشم
نه آدمي که هر روز صبح از عقب يکي مي رود؟
راجع به انسانيت بزرگتري فکر کنيد . پيوستگي خود را با آن در راه فهم صحيح آن چيزهايي که مربوط به اساس آن است. آشنا شدن, انتخاب راه و موضوع و مجال جولان بيشتر که اغلب نمي دانند از کجا ممکن است براي افکارشان فراهم آيد از اين راه است. پس از آن واردترين کسي به زندگي مردم و خوب و بد افکارشان شما خواهيد بود
نيما يوشيج
از شعرم خلقي به هم آميخته ام خوب و بدشان به هم در آميخته ام
خود گوشه گرفته ام تماشا را ,آب در خوابگه مورچگان ريخته ام
No comments:
Post a Comment