NIMA,BUST IN MARBLE
img:moj
نیما در نامه یی که از خلوت خود در پشن به تاریخ شهریور ١٣٢٣ برای همسایه می نویسد ,می پرسد
چقدر در خلوت بمانی
و آن گاه ادامه می دهد
برای این کار ترازویی در کار نیست .آن قدر که وقتی از خانه بیرون می ایی ,راه و رسم حرف زدن و رفتار با مردم فراموشت شده باشد .از دیدار تو خیال کنند آدم دیوانه و پریشانی می گذرد .اما تو سیمای آن ها را روشن می بینی ,مثل این که با تو از خودشان حرف می زنید .
ان انزوای سازنده را ,نیما خود سالیان طولانی تجربه کرده و به کار نقد و نظر و شعر و شاعری گرفته است ,که نیز تفاوت عمده ی او را با ناقدان و شاعران نشسته بر سر سفره های آماده و خیل مقلدان و کهن سرایان پدید آورده است .هم اوست که در منقبت خلوت برای ابتکار و سازندگی تاکید دارد
وقتی که به این پایه رسیدی بدان که خلوت تو این شایستگی را یافته است که بتوانی بفهمی و روی آن چیز ها را که بطور عادی و از راه کتاب و به زبان مردم می فهمیدی و این میسر نمی شود مگر پس از مدتی و مدتی عمر و کار و رنج و سرد و گرم چشیدن .این کار مربوط است به تطهیر و تزکیه ی سرشت آدمی
در جای دیگر نیما باز از شهر و شهری می گریزد و به خلوت خود پناه می برد تا به آن تطهیر و تزکیه سرشت و شعرش برسد
يك جفت چارق و يك جوبدست مخلص شما را رسانده بود أن طرف كوهها... زند كأني در شهر را دوست نداشته أم . عشق مفرط من در أينست كه دور إز مردم در دهات زندكي كنم
نيما: نامه ها
او این خلوت بزرگوار ,سازنده و آفریننده را نه تنها برای خود , بل برای دیگران نیز توصیه می کند و می گوید
حال خًودراازمردم دوربدار.مثل من منزوي شو. در حوالي جنكل دوردستي منزل بكير
نيما:نامه ها
أرزوي من اين خواهد بود كه مدفن من در وسط جنكل تاريكي كه ابدن محل عبور و مرور إنسان نباشد واقع شود. افتاب أشعه طلائي رنك خود را إز شكاف شانه ها روي مدفن ساده و بي أرايش يك جوان. حق برست نا كام بياندازد و ورش نسيم هميشه از روي أن. عبور كندًو تنهايي و سكوت دائمي أطراف أن را فرا كيرد
عزيز من أيا أن صفا و باكيزكي را كه لازم است در خلوت خود مي يابي يا نه؟...أن خلوت كه ما از أن حرف مي زنيم عصاره يي از صفا و باكيزكي ماست نه جيز ديكر
و توصیه ی نهایی او در نامه های همسایه از کتاب شعر و شاعری همچنان بر ای خوت است در همان جهت تزکیه و تطهیر خود و شعر خود
چنان که باز می گوید
بدون خلوت با خود شعر شما تطهير نمي يابد و ان جه كه بايد باشد نخواهد بود. به. هر اندازه در خودتان خلوت داشته باشيد به همان اندازه اين كيفيت بيشتر حاصل امده است... شاعر اين. كالا را كه از جمعيت مي كيرد در خلوت خود منظم و قابل ارزش مي كند
يك جفت چارق و يك جوبدست مخلص شما را رسانده بود أن طرف كوهها... زند كأني در شهر را دوست نداشته أم . عشق مفرط من در أينست كه دور إز مردم در دهات زندكي كنم
نيما: نامه ها
او این خلوت بزرگوار ,سازنده و آفریننده را نه تنها برای خود , بل برای دیگران نیز توصیه می کند و می گوید
حال خًودراازمردم دوربدار.مثل من منزوي شو. در حوالي جنكل دوردستي منزل بكير
نيما:نامه ها
أرزوي من اين خواهد بود كه مدفن من در وسط جنكل تاريكي كه ابدن محل عبور و مرور إنسان نباشد واقع شود. افتاب أشعه طلائي رنك خود را إز شكاف شانه ها روي مدفن ساده و بي أرايش يك جوان. حق برست نا كام بياندازد و ورش نسيم هميشه از روي أن. عبور كندًو تنهايي و سكوت دائمي أطراف أن را فرا كيرد
عزيز من أيا أن صفا و باكيزكي را كه لازم است در خلوت خود مي يابي يا نه؟...أن خلوت كه ما از أن حرف مي زنيم عصاره يي از صفا و باكيزكي ماست نه جيز ديكر
و توصیه ی نهایی او در نامه های همسایه از کتاب شعر و شاعری همچنان بر ای خوت است در همان جهت تزکیه و تطهیر خود و شعر خود
چنان که باز می گوید
بدون خلوت با خود شعر شما تطهير نمي يابد و ان جه كه بايد باشد نخواهد بود. به. هر اندازه در خودتان خلوت داشته باشيد به همان اندازه اين كيفيت بيشتر حاصل امده است... شاعر اين. كالا را كه از جمعيت مي كيرد در خلوت خود منظم و قابل ارزش مي كند
No comments:
Post a Comment