Thursday, December 5, 2013

NIMALOGY:نیما:آواز قفس

نیما:آواز قفس 
من مرغک خواننده ام 
می خوانم من نالنده ام 
پرورده ی ابر و گلم 
می خوانم من , من بلبلم 
افتاده هر چند از هوس 
در عشقه های سیاه 
یک شب که می تابید ماه 
دستی به من زد دوست من 
از آن زمان در هر دمن 
می خوانم آواز قفس 


Sunday, December 1, 2013

NIMALOGY:NIMA LETTERS-2

Nima bust
Dr Faramarz Soleimani Collection
نیما یوشیج درکتاب :" نامه های نیما" 
 به همت سیروس طاهبارو شراگیم یوشیج 
...حسن پیش آمد یک حکم ازمرکزرسید که به لاهیجان بروم.تارشت شش فرسخ است ولی خیلی با صفاست.ارزاق هم در آنجا ارزان است.با ماهی سی تومان درآنجا بهترین زندگی را می شود کرد . لاهیجان برای من مدرسه است. من درآن برخلاف معاصرین خود که مستغنی از این درسند درس می خوانم.ازمطالعه دراحوال وافعال این اشخاص که زندگانی آنها شبیه زندگانی من است ودرنقطه ی کوچکی از زمین برای خودشان شهرساخته اند معرفت خود را تکمیل می کنم...) خداوند افراط کرده است تمام برکت هارا به شیرینی ی گفتارلاهیجانی ها داده است.هرروز چیزی برحیرت من ازملاقات با آنها می افزاید. هریک نفر لاهیجی رب النوع عقل مخصوص است.آیا هیچ جا بهتر از لاهیجان برای یک نویسنده ی منزوی مثل من یافت می شود؟ لاهیجان هم تئاتراست هم سینما هرقدرمی خندم اوهم الساعه بامن می خندد ولی نمی دانم برای چه؟! لاهیجان یک محلی با صفا وقدیمی وبسیارتاریخی است

Sunday, November 24, 2013

NIMALOGY:ROBAI

ویژه نامه ی نیما آبان و آذر و دی ۱۳۹۲
ویژه نامه ی نیما در روزنامه ی بامداد ازآبان تا دی ۱۳۵۸ در طی هر دهه
روزامد شده و مورد مرجعه و استفاده نشریات و کتابها گوناگون بوده است
Faramarz Soleimani شاعران بسیاری رباعی گفته اند اما جملگی رنگ و بوی رباعی خیام را دارد و تقلید بیرونی و محتوایی کارهای او ست.برخی شاعران ناشناس و متاخر هم رباعی هاشان را به مجموعه خیام افزوده اند و در واقع آن را آلوده اند به گونه یی که کوشش هایی برای غربال این گونه آثار لازم بوده است. تنها یک شاعر است که پس از خیام، رباعی هایش مستقل و خاص خود او
و فلسفه و روش نگرش اوست و این که به گفته ی شاعر « شعرزمان» است و آن هم شاعر گت مرد مازندرانی ، نیمای یوش است که می گوید:
با دل به همه زیر و زبرتاخته ام
گربافته ام وگرنه خود باخته ام
گرشعرم در قبول طبع تو نبود
این شعرزمان است که من ساخته ام

Monday, November 11, 2013

می تراود مهتابNIMALOGY


می تراود مهتاب
نیما یوشیج

می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ي چند
خواب در چشم ترم می شکند.

نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
ازره این سفرم می شکند.

نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا ! به برم می شکند.

دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار بهم ریخته شان
برسرم می شکند.

می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بردوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته ي چند
خواب در چشم ترم می شکند.

١٣٣١

NIMAESQUE:TRANSLINGUAL:WHEN THE FIDDLE WEEPSهنگام که گریه می دهد ساز

فرامرز سلیمانی :نیما وار 
A TRAMSLINGUAL POEM
هنگام که گریه می دهد  ساز 
درون عاشق با سازش می گرید وقتی که عاشق می شود 
هنگام که گریه می دهد ساز 
آن دود سرشت ابر بر پشت 
هنگام که نیل چشم دریا 
از خشم به روی می زند مشت 
زان دیر سفر که رفت از من 
غمزه زن و عشوه ساز داده 
دارم به بهانه های مانوس 
تصویری از او به بر گشاده 
لیکن چه گریستن چه توفان 
خاموش شبی ست هرچه تنهاست 
مردی در راه می زند نی 
و آواش فسرده بر می آید 
تنهای دگر منم که چشمم 
توفان سرشک می گشاید 
هنگام که گریه می دهد ساز 
این دود سرشت ابر بر پشت 
هنگام که نیل چشم دریا 
از خشم به روی می زند مشت 
وقتی که عاشق می شود درون عاشق با سازش می گرید 
When the fiddle weeps
This smoke substance cloud back
When the blue Nile eyed sea
Hits herself on the face by rage
From that traveller who's long gone
From that ogling and coquetting one
I have her picture open
In front of me with known reason
But what weeping what storm
It is a silent night and all lonely
A man plays reed Ney on the way 
And his song is melancholic 
The other lonely soul is me 
Who is pouring tears
When the fiddle weeps
This smoke substance cloud back
When the blue Nile eyed sea
Hits herself on the face by rage




Sunday, November 10, 2013

NIMALOGY:نیما,چکیده ی زمان

Nima's bust,Dr.Faramarz Soleimani Collection
img:Zohreh Khaleghi
نیما,چکیده ی زمان
بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان
دا یمن می زند از رنج سفر بر سر دریا فریاد
اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی می داد
سخت توفان زده روی دریاست
نا شکیباست به دل قایق بان
شب پر حادثه دهشت افزاست
بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان
ناشکیبا تر بر می شود از او فریاد
کاش بازم ره بر خته ی دریای گران می افتاد
نیما : بر سر قایق,
برای نیما چکیده ی زمان بودن یعنی معاصر و همروزگار بودن ,نه لزومن به معنی شعر و شعار عریان سیاسی ,بل به این معنی که روزگار و آدم های هم روزگار ملموس و در دسترس باشند ,عاشق باشند و نه غرق در نفرت و بیزاری,,
 به کار و زندگی و درد و رنج هاشان مشغول باشند , و همراه و همپای شعر و شاعر و مدرنیت و حال و هوای روز باشند و حالا اگر هم شاعر نباشند نقا ش و تندیسگر و قصه نویس و نمایشنامه نویس و مانند آن هستند
فرامرز سلیمانی:از یک گفت و گو 

Monday, November 4, 2013

NIMA:WHAT IS POETRYنیما : شعر چیست؟

img:moj
نیما : شعر چیست؟
شعر یک قدرت است . یک قدرت حسی و ادراکی که توسط آن معانی و صور گوناگون در بروز خود قو ت پیدا می کند
نیما  به جای آن که تعریف استاتیک گذشته گان را تکرار کند می کوشد به تعریفی دیالکتیک از شعر برسد وبه همین نیت  ادامه می دهد
شعر که قدرت حسی و ادراکی ماست ارتباط دست به نقد با احساسات روزمره ی زندگانی ما دارد و همین مساله باعث بر آن همه اشتباهات بزرگ شده است من می خواهم شما دچار این اشتباه نشوید .هستند کسانی که خیال می کنند شعر عبارت از واحد های احساسات ماست ,البته واحد های تاثرات  ما هست و نه چیزی بیشتر 
نیما: شعر و شاعری,ص ١٨٨ و ١٨٩
نیما با تاکید بر شعر زندگی و شعر امروز ,شعر تقلیدی و تکراری و قالب های کهنه و دستمالی شده را شعر مرده 
می دا ند و می گوید 
ما درست به دوره یی رسیده ایم که شعر مرده است ,مسیر نظر تنگ و محدودی که قدما داشته اند به پایان رسیده است ..راه کور شده است 
نیما:شعر و شاعری ,ص ٥٣
تقلید کورکورانه ی معا صران از هم که همیشه و هر جا بوده و در عصر دیجیتال با شتاب بیشتری ادامه دارد ممکنست در این مباحثه نیما حس  تقلید و اطاعت کورکورانه از متقدمان را مورد نظر دارد .چیزی که که نیما را همیشه آزار می دهد 
می گوید :آن که آغاز می کند به زحمات و اندوخته ی فراوان ,تجربه اندوخته و به هم انداخته است و حال آن که دیگری که سبک او را دوست دارد و تعقیب می کند ,با مساله حاض ر و آما ده پیش از خودی کار کرده است. آما ده نبودن مساله و حد و حدود راه ,مردم را به اشتباهات دائمی دچار کرده است از این که هنری از خود سراغ می دهند که بیشتر می توانندبه سبک شاعران خراسان یاعراق قصیده و غزل بسازند و تعجب می کنند چطور به این آسانی انجام می گیرد !
نیما تقلید مردگان امروز را از مردگان دیروز مثال می زند و می گوید این کپیه است ...و این چیزی برای هنرمند  ندارد و بیش تر و پیش تر از این ها به کمال رسیده است و آنگاه نظرش را به این گونه اعلام می دارد که 
راه برای تقلید همیشه باز است اما عمل ابتکار است که ارزش دارد و خلق الساعه نیست 
بنا بر این ها و با تعریفی که نیما از شعر به دست می دهد ,او رونویسی ها ,تقلید ها و پخته خواری معاصران را شعر نمی داند و به طریق اولی آنان را شاعر و معاصر نمی خوا ند و همچنین است رونویسی از شاهنامه به دست ترانه سرایان و یا تجربیات نوشین در به روی صحنه آوردن آن و همچنین ساعدی ها و حافظ ها و ساب های قلبی دوران ,که نه به این دوران بل به هیچ دوران  ندارند و رنج خود می برند و زحمت ما می دارند و آثار کاذ بشان ربطی به شعر و شاعری و تعاریف شعر ندارد 

Tuesday, October 29, 2013

NIMALOGY:SOLITUDEخلوت و انزوای نیما

NIMA,BUST IN MARBLE
img:moj
نیما در نامه یی که از خلوت خود در پشن به تاریخ شهریور ١٣٢٣ برای  همسایه می نویسد ,می پرسد 
چقدر در خلوت بمانی 
و آن گاه ادامه می دهد 
برای این کار ترازویی در کار نیست .آن قدر که وقتی از خانه بیرون می ایی ,راه و رسم حرف زدن و رفتار با مردم فراموشت شده باشد .از دیدار تو خیال کنند آدم دیوانه و پریشانی می گذرد .اما تو سیمای آن ها را روشن می بینی ,مثل این که با تو از خودشان حرف می زنید .
ان انزوای سازنده را ,نیما خود سالیان طولانی تجربه کرده و به کار نقد و نظر و شعر و شاعری گرفته است ,که نیز تفاوت عمده ی او را با ناقدان و شاعران نشسته بر سر سفره های آماده و خیل مقلدان و کهن سرایان پدید آورده است .هم اوست که در منقبت خلوت برای ابتکار و سازندگی تاکید دارد 
وقتی که به این پایه رسیدی بدان که خلوت تو این شایستگی را یافته است که بتوانی بفهمی و روی آن چیز ها را که بطور عادی و از راه کتاب و به زبان مردم می فهمیدی و این میسر نمی شود مگر پس از مدتی و مدتی عمر و کار و رنج و سرد و گرم چشیدن .این کار مربوط است به تطهیر و تزکیه ی سرشت آدمی 
در جای دیگر نیما باز از شهر و شهری می گریزد و به خلوت خود پناه می برد تا به آن تطهیر و تزکیه سرشت و شعرش برسد  
يك جفت چارق و يك جوبدست مخلص شما را رسانده بود أن طرف كوهها... زند كأني در شهر را دوست نداشته أم . عشق مفرط من در أينست كه دور إز مردم در دهات زندكي كنم
نيما: نامه ها

او این خلوت بزرگوار ,سازنده و آفریننده را نه تنها برای خود , بل برای دیگران نیز توصیه می کند و می گوید
حال خًودراازمردم دوربدار.مثل من منزوي شو. در حوالي جنكل دوردستي منزل بكير
نيما:نامه ها


أرزوي من اين خواهد بود كه مدفن من در وسط جنكل تاريكي كه ابدن محل عبور و مرور إنسان نباشد واقع شود. افتاب أشعه طلائي رنك خود را إز شكاف شانه ها روي مدفن ساده و بي أرايش يك جوان. حق برست نا كام بياندازد و ورش نسيم هميشه از روي أن. عبور كندًو تنهايي و سكوت دائمي أطراف أن را فرا كيرد


عزيز من أيا أن صفا و باكيزكي را كه لازم است در خلوت خود مي يابي يا نه؟...أن خلوت كه ما از أن حرف مي زنيم عصاره يي از صفا و باكيزكي ماست نه جيز ديكر

و توصیه ی نهایی او در نامه های همسایه از کتاب شعر و شاعری همچنان بر ای خوت است در همان جهت تزکیه و تطهیر خود و شعر خود 
چنان که باز می گوید
بدون خلوت با خود شعر شما تطهير نمي يابد و ان جه كه بايد باشد نخواهد بود. به. هر اندازه در خودتان خلوت داشته باشيد به همان اندازه اين كيفيت بيشتر حاصل امده است... شاعر اين. كالا را كه از جمعيت مي كيرد در خلوت خود منظم و قابل ارزش مي كند

Saturday, October 26, 2013

NIMA:INTRODUCTION TO MY POETRYنیما : مقدمه شعر من

img:moj
Faramarz Soleimani فرامرز سلیمانی 
نیما : مقدمه شعر من 
دغدغه ی نیما شعر بود در تاملات و تحقیقاتش ,و همین او را از شاعران مشروطه یا پیش نیمایی متمایز می دارد که نو آوری ها شان در تجربه هایی اندک محدود ماند و یا از زیر با ر سنگین ادبیات کهن رهایی چندان نیافت . و در مواردی مانند لاهوتی و دهخدا و شمس کسمایی در حد و مرز مستزاد و بحر طویل ما ند ,و یا در مورد ایرج و بهار حتا بدان حد هم نرسید و مشخصه ها و تعریف و تبصره شعر نو نیمایی را در خود نیافت و نیما را تنها و دلتنگ
گذا شت .نیما که می گوید :من بی نهایت دلتنگم .روزها می گذرد که هیچ کس را نمی بینم .در خانه را به روی خود بسته ام اما رفع دلتنگی نمی شود .در خلوت من ,حسرت ها بیشتر به سراغم می آیند
به یک مفهوم نیما یک شاعر مهاجر است ,با همان حسرت ها و دلتنگی ها ,که آن را به شاگردان و پیروانش نیز تسری  می دهد ,چه او مرغ خوشخوان است و آواره ی جهان که آوازه ی جهان را به زبانی نو و غریب سر داده است .
برای شاعر مهاجر ,زبان یک امکان است که نه تنها در شعر خودش به کار می گیرد بل این طرز و امکان را برای دیگران نیز به میراث می گذارد
ققنوس ,مرغ خوشخوان ,آوازه ی جهان
آواره مانده از وزش باد های سرد
بر شاخ خیزران
بنشسته ست فرد
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان 
در پاسخ به "کدام نظر اساسی تر در طرز شعر... می گوید  : 
مگر نمی خواهی " مقدمه شعر من " را بخوانی ؟ ...یکی آزاد ساختن شعر از انقیاد با موسیقی , ولو این که شعر
 عروضی باشد .زیرا فقط وزن نیست که شعر را آزاد می کند .طرز کار هم شرط است و طرز کار آن استاد خیلی فرنگی است .دیگر قیمت گذاشتن برای مصراع هاست .در شعر فارسی ,مصراع ها قیمت نداشتند .یعنی موزیک طبیعی پیدا نمی کردند .آن عالیقدر اول کسی است که می گوید  و دقت می کند که مصراع ها هر کدام قیمتی نسبت به مطلب و معنی داشته باشند ...
از نامه ٨ تیر ١٣٢٣,در باره شعر و شاعری
...
نيما در باسخ به پرسش فرضي جرا مي نويسيد؟
مثل این که درختها در سينه من كل مي دهند. در جمجمه سر من است كه جلجله ها و كاكلي ها و كنجشك ها مي خوانند

 به اين جهت نوشتن براي من ضروري است
...
فكر من در بيرامون ان جيزي است كه مانند ميراثي از من ممكنست براي ديكران. باقي بماند ... نيما: حرف هاي همسايه
...
من و تو هيج كدام نميدانيم فردا إز اين أمواج چه اشكالي بيرون مي ايد . ملت درياست . أكر يك روز ساكت ماندبالاخره يك روزمنقلب خواهدشد...
إز نامه نيما به ميرزاده عشقي
...

كأش يك پاره كاغد بودم تا در وقت خوانده شدن به جشم هايت نكاه مي كردم يا أمواج فضا مي شدم كه جريان باد هاي داغستان و درياي خزر مرا به تو نزديك مي كرد...
إز نامه نيما به لادبن
...
نيما مي كويد قبل إز شاعري من هم به ند رت و تفنن, مردمان متوسط به طرز شعر مغرب بيروي کرده اند ...بيوك اقا حسين أف اذربايجان در مصاحبه با فريدون كيلاني كيهان بهمن١٣٤٧از دهخدا ، بهار،عارف،لاهوتي و عشقي نام مي برد كه در دوران مشروطيت مضامين نو و مترقي عرضه كردند و شعر نو در ايران را بنياد نهادند...أما أو توجه نكرده كه زيان و ساختار وسيستم شعر نو تنها با تداوم تفكر و تجربه نيمايي و نیز با توان زبان غریب اما نوی او بديد امده و بر شاعران و شعر نيمايي اثر كذاشته است
می گوید : شاعری که فکر تازه دارد ,تلفیقات تازه هم دارد .در حافظ و نظامی و بعد در سبک هندی این توانگری را به خوبی می بینید .پس از این کار , سمبولیسم اشعا ر شما تقاضای کلمات دیگر می کند .مثلن استاامال صفت به جای اسم -باز به ثروت شما از حیث مصالح افزوده است .جستجو در کلمات دهاتی ها ,اسم چیزها ,درخت ها , حیوان ها , گیاهان , هر کدام نعمتی است .نترسید از استعمال آن ها 
این سو تفاهم در باره شعر های نیما وجود داشته و دارد که نیما نام این چیزها را به فارسی نمی دانست یا با دستور زبان فارسی به خوبی آشنا نبود در حالی که شاعر ما تنها قصد گسترش زبان را با دخالت در آن داشت تا مفاهیم نو و معاصر را بیان کند 
می گوید:خیال نکنید قواعد مسلم زبان در زبان رسمی پایتخت است .زور استعمال ,این قواعد را بوجود آورده است .مثلن به جای سر خورد ,سر گرفت ...و به جای چیزی را از جا برداشت ,چیزی را از جا گرفت را با کمال اطمینان استعمال کنیداز درباره شعر و شاعری
...شعر نشانه يك زندكي عالي و خيلي بشري است ولي در نظر داشته باشي كه وزن و قافيه فقط نماينده اين فضيلت نيست 
...
من ديكر به كار اين مي خورم كه ميوه بدهم اكر بتوانم . نه اين كه قامت سخت و سقط خود را راست بدارم بذوري كه همه كس ببسندد..
از نامه ي نيما يوشيج به طبري
...
من زند كيم را با شعرم بيان كرده أم در حقيقت من اين طور به سر برده أم 
احتياج ندارم كه كسي ببیدد. يا نه. بد بكويد يا خوب بكويد أما من خواستم ديكران هم بدأنند جطور بهتر مي تواننذ بيان كنند وًاكر جيزي كفته أم براي اين بوده است و حقي را يشتيباني كرده أم ...نيما:شعر و زندكي من

Tuesday, October 22, 2013

NIMALOGY-INDEXنیما شناسی

اگر نیما نبود شعر امروز ایران نبود

"everybody is being made by my body"
همه تن از تن من ساخته اند  
نیما

nima yushij,I have my eyes on your way
نیما یوشیج:تو را من چشم در راهم

21 ABAN / 12 NOVEMBER IS NIMA YUSHIJ DAY,FOR HIS BIRTHDAY.
HAPPY BIRHDAY NIMA YUSHIJ, FATHER AND FOUNDER OF MODERN PERSIAN POETRY .A HALLMARK IN LITERARY HISTORY OF IRAN AND HER SISTER CULTURES SUCH AS TAJIKESTAN,AFGHANESTAN,KASHMIR,PAKISTAN,INDIA,ARABIC AND TURKISH LANGUAGE COUNTRIES,AS WELL AS THEIR MODERN ARTS AND LITERATURE.
NIMA YUSHIJ,b.21 ABAN 1274/NOVEMBER 1895,YUSH,NUR,AMOL,MAZANDARAN,IRAN
according to Sheragim Yushij and Nima's birth certificate

He is also called : ALI ESFANDIARI,sometimes ALI NURI before publishing his poetry and other works of arts.
see also:NIMALOGY,4TH ED.,IN ENGLISH:
faramarzsoleimani.com/nima's afsaneh and other poems,1-2
mojbook.com/nima yushij 1-3
trisskybook.com/nima yushij afsaneh/farsi
+
~NIMA YUSHIU,20TH YEAR OF SILENCE,FARAMARZ SOLEIMANI(POETRY AND BIO),
MANUCHEHR ATASHI(PROSE),OMRAN SALAHI(SATIRE),...,Bamdad Daily,TEHRAN ,1358/1979
~NIMA YUSHIJ YEAR,EDITED BY FARAMARZ SOLEIMANI,SIMORGH MONTHLY1374/1995
~NIMA YUSHIJ 100TH ANNIVERSARY OF BIRTH,IRANIAN WASHINGTON1376/1997
~ON POETRY OF NIMA YUSHIJ,DR.FARAMARZ SOLEIMANI,NEVESHTA 10:24-49,DAY-ESFAND 1387/FEB-MAR 2009
NEVESHTA.ORG
also:
FARAMARZ SOLEIMANI :
-NIMAIS,BILINGUAL EDITION ,MOJ BOOK 1995
-HAVET SJUNGER MED NIMAS BRYTNING,
TR.STEFEN ECKESON,ROYA&VLJ/OCTAV,STOCKHOLM,SWEDEN 1996
-FARADARIAY,HA/OVERSEAS,TRILINGUAL EDITION,VLJ,SWEDEN 1997
-FARAMARZ SOLEIMANI'S THE SEA SINGS WITH NIMA'S ACCENT,MOJ 1995
1ST ED IN AUDIOCASSETTE,2ND ED ON CD WITH BILINGUAL BOOK,
see clips in YOU TUBE

see other references for nima:
ANDISHEH VA HONAR,YADNAMEH NIMA,ED. N.VOSUGHI,TEHRAN ,DAY 1338/1960
YADMAN NIMA YUSHIJ,GOSTARESH HONAR,TEHRAN 1368/1989
BARRESI KETAB,YADMAN NIMA YUSHIJ,ED.M.ROSHANGAR,LOS ANGELES,CA;WINTER 1370/1991
DAFTAR HONR,VIJEH NIMA YUSHIJ,ED.B.ASSADIPOUR,STOCTON,CA;1379/2000
DAR SHAB SARD ZEMESTANI/IN A COLD WINTER NIGHT,FOR 30TH YEAR OF NIMA'S SILENCE,MUSIC BY:F.LACHINI,SONG BY MOHAMAD NOURI,VOICE:A.R.AHMADI
BAAD VA FANUS/WIND AND LANTERN,MOVIE BY:M.HOSSEINI,ON LIFE OF NIMA BY HIS SISTER NAKITA.
see also :M.ABDALI'S GLOSSARY OF NIMA'S WORDS,FEKR RUZ,TEHRAN 1374/1995
MEHDI AKHAVAN SALES'BEDATHA VA BADYEA NIMA YUSHIJ,TUKA 1357/1978
-MEHDI AKHAVAN SALES' ATA VA LAGHAYE NIMA YUSHIJ,DAMAVAND 1361/1982,BUZARJOMEHR 1369/1980
JALAL ALAHMAD'S NIMA YUSHIJ,ED;M.ALIPUR,TARFAND,TEHRAN 1379/2000
YAHYA ARIANPUR'S AZ SABA TA NIMA,JIBI,TEHRAN,VOL.31354/1975
MANUCHEHR ATASHI'S READING NIMA AGAIN,AMETIS,TEHRAN 1382/2003
A.AYATI'S INTERPRETATION OF MANELI AND...,FARZAN,TEHRAN
MOHAMAD AYUBI'S SELECTION AND INTERPRETATION OF SOME NIMA'S POEMS,
GHATREH,TEHRAN
ALI BABACHAHI'S SEPARATE ARTICLES,VOL.1,SEPANTA 1380/2001
ABDOLALI DASTGHEIB'S NIMA YUSHIJ,REVIEW AND LITERARY CRITICISM
SAID HAMIDIAN'S STORY OF METAMORPHOSIS,NILUFAR,TEHRAN
MOHAMD HOGHUGHI'S NIMA,CONTEMPORARY POETRY SERIES-1,NEGAH
ANVAR KHAMEH'S FOUR FACES,KETABSARA,TEHRAN 1368/1987
MAHMUD FALAKI'D ABOUT NIMA,MORVARID,TEHRAN 1373/1994
ABAS FARAVANCHAHI'S RIRA,MOIN
A.MAJDEDIN'S YADNAMEH NIMA , FOR 1O0TH ANNIVERSARY OF BIRTH OF NIMA YUSHIJ,UNESCO,TEHRAN 2000
ALINAGHI MALAMIR'S NIMA,THE MOUNTAIN'S PAINFUL MIND,MARDOMAK,AHVAZ 1380/2001
ALI MIANSARI'S DOCUMENTS ON NIMA YUSHIJ,SAZMAN ASNAD MELLI IRAN,TEHRAN 1375/1996
A.MOHAJERANI'S AFSANEH OF NIMA,ETALAAT,TEHRAN 1375/1996
MOHAMD MOKHTARI'S MAN IN CONTEMPORARY POETRY,TUS ,TEHRAN 1372/1993,PP.171-271 ON NIMA
MAJID NAFICI'S THE BEST OF NIMA,BARAN,SWEDEN--
NIMA YUSHIJ BIBLIOGRAPHY,SAZMAN ASNAD MELLI IRAN 1375/1996,PUBLISHED BY UNESCO IRAN
TAGHI PURNAMDARIAN'S MY HOUSE IS CLOUDY,SORUSH,TEHRAN
HADI RASHED'S DOCUMENTS OF NIMA'S LIFE IN ASTARA,BUZARJOMEHR,TEHRAN 1379/2000
KAZEM SADAT ESHKVARI'S GHASED RUZAN ABRI/MESSENGER OF CLOUDY DAYS,BUZARJOMEHR,TEHRAN 1366/1987,SECTION ON NIMA
SALEH HOSSEINI'S SILENT LOTUS,NILUFAR,TEHRAN 1371/1992
MANSUR SERVAT,S NIMA'S LITERARY THEORY
BEHRUZ SERVATIAN'S ART AND IDEA IN NIMA'S POETRY,NEGAH,TEHRAN
MOHAMD ALI SHAHRESTANI'S OTHER STRUCTURE,GHATREH,TEHRAN 1383/2004(ON 100 P0EMS OF NIMA)
M.A.SHAHRESTANI'SA WALL IN THE HOUSE OF BLINDS,GHATREH,TEHRAN 1384/2005
SHAMS LANGRUDI'S NIMA YUSHIJ,GHATREH,TEHRAN 1380/2001
BAHMAN SHAREGH'S NIMA AND PERSIAN POETRY,TAHURI 1350/1971
FARAMARZ SOLEIMANI'S SHER SHOHADAT AST/POETRY IS WITNESSING,2ND ED;
MOJ TEHRAN 1360/1981,PP.3 THROUGH 126.
1ST ED .PUBLISHED IN BAMDAD DAILY,TEHRAN 1358-1359/1979-1980
SIRUS TAHBAZ'POR DARD KUHESTAN,ART AND LIFE OF NIMA YUSHIJ
SIRUS TAHBAZ'SHAER VA AFTAB/PET AND THE SUN,WITH DRAWING OF BAHMAN DADKHAH,KANUN PARVAREH FEKRI KUDAKAN,TEHRAN 1368/1989
Z.TORABI'S OTHER NIMA,AZIN,TEHRAN
BIBLIOGRAPHY OF NIMA YUSHIJ,FARHANGKADEH,SARI 1371/1992
...
نیما شناسی : ویرایش اول ,روزنامه بامداد ,تهران آبان ١٣٥٨
فرامرز سلیمانی , شعرنیما /منوچهر آتشی,نثر نیما / عمران صلاحی,ط نز نیما /و...
NIMALOGY,1ST ED.,BAMDAD DAILY,TEHRAN 1358/1979
نیما شناسی ,ویرایش دوم ,ماهنامه سیمرغ , لس آنجلس ١٣٧٤
2ND ED.,SIMORGH MONTHLY,LOS ANGELES 1374/1995
نیما شناسی : ویرایش سوم ,ایرانیان واشینگتن ,١٣٧٦
3RD ED.,IRANIAN WASHINGTON 1376/1997
نیما شناسی : فرامرز سلیمانی ,آبان /١٣٨٨/٢٠٠٩
4TH ED., faramarzsoleimani.com/nimalogy 1-12,NOV.12,2009
FOR NIMA'S BIRTH DAY ,
in:www.fall for nima,blogspot.com

*This fair selection is completed by nima's books and about him,
for 50th year of poet's silence, as well as his drawings and images by iranian artists.
see also:nimalogy 1-12 on this site.
+
trisskybook.com/nima's afsaneh/farsi
faramarzsoleimani.com/nima's children book/bahar/farsi

Friday, October 4, 2013

NIMA:2 LETTERS TO ALIEHنامه های نیما به عالیه خانم


دو نامه از نیما به عالیه خانم
----------------------------------
1 / خرداد / 1305
عالیه عزیزم !
میل داشتم پیش تو باشم . چه فایده یک شمع افسرده خانه ات روشن نخواهد کرد بلکه حالت حزن انگیزی به آشیانه ات خواهد داد . بمن بگو از چه راه قلبم را فریب بدهم ؟ زندگانی یعنی غفلت . چه چیز جز مرور زمان این غفلت را به قلب شکسته یاد بدهد ؟ 
عالیه ! چه وقت مهتاب می تابد ؟
کی فرزندش را در این شب تاریک صدا می زند . افسوس ! همه جا سیاه است . ولی تو نباید سیاه بپوشی . راضی نیستم در حال حزن به اینجا بیایی . خوب نیست . خواهی گفت به موهومات معتقدم . بله بدبختی شخص را این طور می کند . درد آدم را به خدا می رساند .
دیشب تا صبح از وحشت نخوابیده ام . کی مرا دیده بود آن قدر ترسو باشم و مثل بید بلرزم . یک شعله نیم مرده ، یک کتاب آسمانی و یک پاره خشت گوشه ی اتاق پدرم جای پدرم را گرفته بود . مگر روح با این وسایل حاضر می شود ؟ شاید . پدرم ! پدرم ! پدرم !
دیشب دست سیاهی متصل به سینه ام فشار می داد. چرا دیوانه را در وسط شب هم آسوده نمی گذاشتند ؟
از ترس به مادرم پناه بردم . عجب پناهی . براه افتادم پاهایم می لرزید . سایه یک درخت شمشاد مرا به وحشت می انداخت .
عالیه . پس با من مهربان و وفادار باش . عمر گل کوتاه است .
نیما
شب 2 / خرداد / 1305
عالیه
به خانه بدبخت ها نظر بینداز . این شمشاد ها را که اینطور سبز و خرم می بینی پدرم با دست خودش آنها را اصلاح کرد . آن چند گلدان کوچک را که حالیه غبار آلود است خودش مرتبأ چید . به ما گفت به آنها دست نزنید . روز بعد روزنامه یی در دستم بود از من پرسید در آن چه نوشته اند ؟ جواب دادم یک نفر در حدود جنگل یاغی شده است . از این جواب آثار بشاشتی در سیمای پدرم ظاهر شد . پهلوان انقلاب سرش را بلند کرد گفت معلوم می شود آنها را تحریک کرده اند .
گفتم یک فصل از کتاب " آیدین " مرا در این روزنامه نقل کرده اند . روزنامه را از دستم گرفت . آثار پسر شاعرش را می خواند ، چند دفعه از گوشه در گاه نگاه کردم دیدم به دقت و حرص زیاد هنوز مشغول خواندن آن فصل است .
چقدر از برومندی و یکه بودن پسرش خوشحال میشد . این آخرین ملاقات و مکالمه من با پدرم بود . یک روز پیش از ورود مرگ ، بعد از آن دیگر ....
به تو گفته بودم شب دیگر به مهمانخانه " ساوز " می رویم ، او را می خواستم دعوت کنم .
پدرم می خواست زمین بخرد . خانه بسازد . دیدی عالیه ، عروس یک شاعر بدبخت ، چه خوب زمین کوچکش را ارزان خرید و ارزان ساخت .
نیما
------------------------------------------------
این دو نامه ای است که نیما فردای مرگ پدرش از یوش به همسرش ، عالیه جهانگیر ، نوشته است .


 نامه‌ عاشقانه نیما یوشیج به عالیه خانم  
 قلبم را با ترس و لرز به پیشگاه تو آورده‌ام ! به عالیه نجیب و عزیزم! می‌پرسی با کسالت و بی‌خوابی شب چطور به سر می‌برم؟ مثل شمع: همین‌که صبح می‌رسد خاموش می‌شوم و با وجود این، استعداد روشن شدن دوباره در من مهیا است... بالعکس دیشب را خوب خوابیده‌ام... ولی خواب را برای بی‌خوابی دوست می‌دارم... دوباره حاضرم... من هرگز این راحت را به آن چه در ظاهر ناراحتی به نظر می‌آید ترجیح نخواهم داد... در آن راحتی دست تو در دست من اس...ت و در این راحتی... آه! شیطان هم به شاعر دست نمی‌دهد،‌ مگر این‌که در این تاریکی شب ، خیالات هراسناک و زمان‌های ممتد ناامیدی را به او تلقین کند..! بارها تلقین کرده است... تصدیق می‌کنم سا‌ل‌های مدید به اغتشاش‌طلبی و شرارت در بسیط زمین پرواز کرده‌ام... مثل عقاب، بالای کوه‌ها متواری گشته‌ام... مثل دریا، عریان و منقلب بوده‌ام... بدی طینت مخلوق، خون قلبم را روی دستم می‌ریخت... پس با خوب به بدی و با بد به خوبی رفتار کرده‌ام... کم کم صفات حسنه در من تبدیل یافتند: زود- باوری، صفا و معصومیت بچه‌گی به بد گمانی، خفه‌گی و گناه‌های عجیب عوض شدند... آه! اگر عذاب‌های الهی و شراره‌های دوزخ دروغ نبود، خدا با شاعرش چطور معامله می‌کرد..!آیا نسبت به او بیشتر کینه‌ورزی می‌داشت؟ آیا حرص و غضب الهی خاموش می‌شد یا سال‌های دراز برای تسلی دادن به وجود خود، یک جسد حقیر را می‌سوزانید..؟ حال٬ من یک بسته‌ی اسرار مرموزم... مثل یک بنای کهنه‌ام که دستبرده‌های روزگار مرا سیاه کرده است... یک دوران عجیب خیالی در من مشاهده می‌شود... سرم به شدت می‌چرخد... برای این‌که از پا نیفتم، عالیه، تو مرا مرمت کن... راست است: من از بیابان‌های هولناک و راه‌های پرخطر و از چنگال سباع گریخته‌ام... هنوز از اثرهای آن منظره‌های هولناک هراسانم... چرا؟ برای این‌که دختر بی‌وفایی را دوست می‌داشتم... قوه مقتدره‌ی او بی‌تو، وجه مشابهت را از جاهای خوب پیدا می‌کند... پس محتاجم به من دلجویی بدهی... اندام مجروح مرا دارو بگذاری و من رفته رفته به حالت اولیه بازگشت کنم... گفته بودم قلبم را به دست گرفته با ترس و لرز آن‌را به پیشگاه تو آورده‌ام... عالیه عزیزم..! آن‌چه نوشته‌یی٬ باور می‌کنم... یک مکان مطمئن به قلب من خواهی داد.. ولی برای نقل مکان دادن یک گل سرما زده‌ی وحشی٬ برای این‌که به مرور زمان اهلی و درست شود، فکر و ملایمت لازم است... چقدر قشنگ است تبسم‌های تو..! چقدر گرم است صدای تو وقتی که میان دهانت می غلتد..! کسی که به یاد تبسم‌ها و صدا و سایر محسنات تو همیشه مفتون است.

    Thursday, June 6, 2013

    GOLESTAN ON NIMAگلستان درباره نیما

    ویژه نامه ی نیما
    آبان تا دی ماه ١٣٩٢
    گفتاورد ها
    کتاب موج

    • Faramarz Soleimani نیما در یک دگرگونی سترگ انقلابی که حاصل تاملات و پژوهش های 
      چهل ساله ی او بود ،عشق حقیقی یا به گفته ی خودش عشق دگرسان را به انسان حقیقی و معاصر آفرید و برارزش و اعتبارآدمی و شعرهمروزگار افزود.
      افسانه نیما در سال ١٣٠٠و به دنبال کوشش های شاعران پیش مشروطه و مشروطه ,آغازشعر دگرسان نیما  ویا به نوع و نگاهی دیگر آغاز «شعر» بود که شعر دیگر بود .
      او نیز شعرنیمایی و سامانه و جهان بینی نیمایی یا نیماییزم *را بنیادنهاد. طرفه آن که این جاابراهیم گلستان قصه نویس این هارااز دیدگاه خود برای ماباز می گوید و چه درست هم می بیند.زیرانیما آغاز یک دوران در شعروادبیات و هنرهای ایران بود که روش نگرش خود را در نقد و نظر ها ,مقدمه ها ,یادداشت ها ,نامه ها و همچنین در شعر ها و قصه هایش برای دیگران گذاشت و به آنان تسری داد .
      *Nimaism
      ف.س.




    Sunday, May 19, 2013

    NIMA:ROBAIرباعی های نیما

    NIMA ROBAI
    میلت سوی دوستان نهاده ست چرا 
    بهرت همه  با بدان زیاده ست چرا 
    گویی که ندارد سخنم گیرایی 
    پس بر سر هر زبان فتاده ست چرا 
    نیما رباعی و به دنبال آن دو بیتی و به ویژه دو بیتی تبری   یا مازندرانی را به عنوان نماد و محملی برای ایجاز به کار می گیرد تا با قصیده سرایان حرف های تکراری  مقابله کند و بر کلمه اهمیت و اعتبار گذارد و به آن ها خدمت کند . می گوید 
    کسی که شعر می گوید به کلمات خدمت می کند 
    و در جای دیگر , در  نامه های  همسایه بر توانایی در تنظیم کلمات تاکید می گذارد 
      زیرا این جا نظم کلمات و اقتصاد کلام در مقابل اطناب کلاسیک ها قرار می گیرد و شعر با این ابزار 
    مرصع می گردد .ابزار در قاموس نیمایی نه تنها کلمه , که انتخاب درست ان برای ترکیب و عبارت بندی است 
    برای نیما کلمات هم ابژکتیو هستند و هم سوبژکتیو 
    نیما: نامه های همسایه , شماره ١٢٢
    می گوید : شعرایی که مال دوره های تفحص  درونی هستند با توجه که به درونی های خود داشتند ,کلمات را برای رنگ گذاری در طبیعت خارج انتخاب نمی کردند .او معتقد است در شعرش کلمات ... حکم ملودی را دارند در یک کمپوزیسیون وسیع ,نوانس و کنتراستی را که به وجود می آورند مطبوع است 
    و آنگاه در تعریف و تبصره این معنا را گسترش می دهد و می گوید 
    در این صفحات به خارج مطالب کلمه به کلمه از روی حساب گذاشته شده است کلمات در حکم ارقام کوچک و بزرگ در خلال مطالب مورد بحث  ما ,اگر قیاسی وقوع پیدا کند روابط ضروری منطقی را - که باید در بین مقدمات و مطالب بر قرار باشد - با وضع ناسازگاری به هم نمی زند 
    نیما : شعر و شاعری , ص ٣٩٣ 
    و باز افزون بر شعر های کوتاه نیما , و نه منظومه های بلند روایی او , و همچنین در رباعی ها و دو بیتی های نیماست 
    که این وضع سازگار و ترکیب حساب شده ی کلمات و آیین سرود او را می توان یافت , بر خلاف شاخه ها ی گفتاری و ساده گرای شعر فرا نیمایی که در دراز گویی و ترکیبات مکرر و محدودیت واژگانی ,آبشخور در منظومه ها,حکایت ها  و شعر روایی نیما دارد و به نوعی بازگشت به آن است و نه فرا ی آن 
    صدقای سرود آن که یکتایی بود 
    گویند بر او آمد دیوار فرود 
    بر سر شد هر حکایتی او را لیک 
    از دل نشدش ای عجب آیین سرود 



    • Faramarz Soleimani شاعران بسیاری رباعی گفته اند اما جملگی رنگ و بوی رباعی خیام را دارد .برخی شاعران ناشناس هم رباعی هاشان را به مجموعه خیام افزوده اند و در واقع آن را آلوده اند. تنها یک شاعر است که پس از خیام، رباعی هایش مستقل و خاص خود اوست و « شعرزمان» است و آن هم شاعر گت مرد مازندرانی ، نیمای یوش است: با دل به همه زیر و زبرتاخته ام \ گربافته ام وگرنه خود باخته ام \ گرشعرم در قبول طبع تو نبود \ این شعرزمان است که من ساخته ام

    • Faramarz Soleimani انیما می گوید:من این رباعیات را برای این ساخته ام که نه فقط قلم اندازی کرده باشم بلکه به آسانی وصف حال و وضعیت خودم را در این زندگانی تلخ بیان کرده باشم...از شعرم خلقی به هم انگیخته ام \ خوب و بدشان به هم درآمیخته ام \ خود گوشه گرفته ام تماشا را کآب \ درخوابگه مورچگان ریخته ام

    Friday, May 3, 2013

    NIMA:تورامن چشم درراهم I KEEP MY EYES ON YOUR WAY



    تو را من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ تلاجن * سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم

تو را من چشم در راهم.

شباهنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم

تو را من چشم در راهم




زمستان۱۳۳۶
نیما یوشیج
    NIMA:
    I keep my eyes on your way
    تو را من چشم در راهم شباهنگام

    که می گیرند در شاخ تلاجن * سایه ها رنگ سیاهی

    وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم

    تو را من چشم در راهم.

    شباهنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

    در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

    گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم

    تو را من چشم در راهم

    زمستان۱۳۳۶
    نیما یوشیج


    NIMA:OLD TURTLE


    در کنار رودخانه می پلکد سنگ پشت پیر
    روز، روز آفتابی است
    صحنۀ آییش گرم است

    سنگ پشت پیر در دامان گرم آفتابش می لمد، آسوده می خوابد
    در کنار رودخانه

    در کنار رودخانه، من فقط هستم
    خستۀ درد تمنا
    چشم در راه آفتابم را
    چشم من اما
    لحظه ای او را نمی یابد

    آفتاب من
    روی پوشیده است از من در میان آبهای دور
    آفتابی گشته بر من هر چیز از هر جا

    از درنگ من
    یا شتاب من
    آفتابی نیست تنها آفتاب من

    در کنار رودخانه

    نیما یوشیج

    Thursday, April 25, 2013

    نیما:زبان زبان است

    Nima's bust,by:Moj
    Faramarz Soleimani برای آدمهایی که از بیرون زبان امده اندودرزبان گم شده اند و دست وپایی می زنند و شعاری هم درباب زبانیت می پراکنند نیما می گویدزبان زبان است زبان همه زبان است امازبان شاعرزبان شاعراست یعنی اول شاعرباش و شعر بنویس به زبانی که بایدبدان اشراف یافته باشی بعدمدعی زبان باش و ویرانی و نوسازی و بازی با آن...در نامه های همسایه ,١٨ خرداد ١٣٢٣ آورده است :می گویی کلمات شعر خود را پیدا کرده ام ,معلوم می شود که در عوض فکر خود را گم کرده ای . من نمی فهمم بدون فکر چگونه آن را خواهی یافت ...هر کس به اندازه ی فکر خود کلمه دارد و در پی کلمه می گردد .فکر می زاید اما کلمه زاییده نمی شود مگر با فکر . شعرایی که فکری ندارند ,تالفیقات تازه هم ندارند ... نیما باز در نامه ١٠٣ کتاب شعر و شاعری تاکید بر زبان را ادامه می دهد :هر بیننده در دید و در رویای خود کلماتی می خواهد به این دلیل که ساده لوح ها دارند قانع نشوید که زبان,زبان است .زبان همه زبان همه است .اما زبان شاعر ,زبان شاعر است .
    منظور نیما آنست که زبان از آن شاعر است ,یعنی به گفته ی او :کسی که خاق کلمه با اوست ...شاعری که فکر تازه دارد تالفیقات تازه دارد .این را در نامه به همسایه دی ماه ١٣٢٤ تاکید دارد و کمی بعد ادامه می دهد :سمبولیسم اشعار شما تقاضای کلمات دیگر می کند .مثلن استعمال صفت به جای اسم ,همان که ادبای ریش و سبیل دا ر به حساب نا آشنایی نیما با دستور زبان فارسی می گذاشتند .و آنگاه می گوید :جست و جو در کلمات دهاتی ها ,اسم چیز ها ,درخت ها ,گیاه ها ,حیوان ها ,هر کدام نعمتی است .نترسید از استعمال آن ها .خیال نکنید قواعد مسلم زبان در زبان رسمی پایتخت است .زور استعمال ,این قواعد را بوجود آورده است .... جالب آن که علمای زبان شناس نیز توجهی به این راهنمایی های او نداشتند و  هم از این رو شعر نیما یا تصویر ها و زبان او  را ثقیل و سنگین می یافتند ,در حالی که نیما با کلمات و قواعد تازه قصد گسترش زبان بسته و دستمالی شده را دا شت .هم او در همان نامه می گوید : مثلن به جای سر خورد,سر گرفت ... و به جای چیزی را از جا برداشت ,چیزی را از جا گرفت را با کمال اطمینان استعمال کنید ..این همه از زبان و گوش بومی مازندرانی نیما و حساسیت های اوبر می آمد و در بیان فکر ها و تصویرهایش به او کمک می کرد ,گیرم که خوشایند فریدون راهنما وناتل خانلری یا احسان طبری که همگی هم مازندرانی بودند اما  حساسیت های فرنگی و یا سنتی داشتند خوشایند نمی آمد اما شاملوی جوان   و بعد ها فروغ و دیگران را با گوش و هوش و حساسیت های شهری به سوی خود جالب  کرد و در شعر هاشان شکوفا شد 
    همچنین بنگرید :شعر و شاعری ,ص ص ١٠٩,١١٦,٢١٦,٢٢٠,گفتمان زبان see more
    .....